سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پند اندرز
کلمات کلیدی : حکایت. داستان های اموختنی        

بودا و زن هرزه
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن، هرزه است به خانه او نروید.»
بودا به کدخدا گفت: «یکی از دستانت را به من بده.»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: «حالا کف بزن.»
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: «هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند.»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.  بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.»
 مرد و زن در حال فکر کردن




SEO Reports for rezapatogh2.parsiblog.com
رضا پاتوق